[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]

این بزرگتزین بازیگری بود که دیدم...

به نقل از روبرتو چولی سرپرست گروه بازیگران تئاتر آلمان در مورد بازیگری در ایران: «من پتانسیل قوی در بازیگران ایرانی می بینم. این فرهنگ زبان ایرانی دارد و این زبان امکان بازیگری و نمایش را پدید می آورد که انحصارا مربوط به تئاتر و جایگاه نمایش نیست در جاهای دیگر هم وجود دارد. من موضوعی را تعریف می کنم و آن این که از شخصی که حرف می زنم بی نام و نشان است. در چند سال پیش که به ایران آمده بودم و به اصفهان رفته بودم در یکی از روزهای تعطیل و عزاداری دسته ای را دیدم. مطمئنا در آن روز در بازار اصفهان من تنها فرد خارجی بودم. در آن دسته شیون و گریه زاری زیادی می شد و انسانها زیادی رنج می بردند. اما از آن جا که من شیعه نیستم موقعیت بسیار مشکلی داشتم و تنها کسی بودم که در این دسته گریه نمی کردم. من بازیگر بسیار خوبی هستم ولی آن جا خجالت می کشیدم که گریه کنم. کنار من چندمرد ایستاده بودند که زار زار گریه می کردند. یکی از آنها که به من نزدیکتر بود هنگام عزاداری و وسط گریه زاری رو به من کرد و گفت: می خواهی فرش بخری؟ و در عین حال به سختی گریه میکرد. این بزرگترین بازیگری بود که من دیدم.»



کلمات کلیدی :

:: برچسب‌ها:

نویسنده : آدینه
تاریخ : 93/4/30:: 11:2 صبح