باز باران .... - شرم آب
آن که کرده وى به جایىاش نرساند ، نسب او را پیش نراند . [ و در روایت دیگرى است : ] آن که گوهر خویشش از دست شود ، بزرگى تبار وى را سود ندهد . [نهج البلاغه]
میخورد بربام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور و بلارا
گردش یک ظهرغمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه هارا
با صدای گریه های کودکانه
وندرین صحرای سوزان
میدود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دلشکسته
پای خسته
باز باران
قطره قطره
میچکد از چوب محمل
آخ باران . . .
کی بباری بر تن عطشان یاران
تر کنند از آن گلو را