گفتن «نمی دانم» نیمی از دانش است . [امام علی علیه السلام]

داستان وزارت.اسارت و شهادت شهیدمحمدجوادتندگویان
داستان وزارت ، اسارت و شهادت شهید محمد جواد تندگویان

شهادت در اسارت

 

شهید سید محمد جواد تندگویان  متولد26/3/1329

محل تولد تهران- خانی آباد،

محل اسارت آبادان، تاریخ اسارت 9/8/59، مدت اسارت 11 سال،

تاریخ شهادت 1370، تاریخ رجعت 1370

مزار: بهشت زهرای تهران قطعه شهدای هفت تیر


این شهید بزرگوار بعد از دیپلم ، در دانشکده نفت آبادان مشغول به تحصیل شد.به دلیل فعالیت های سیاسی و مدیریت اعتراض دانشجویی، به زندان محکوم می شود و مورد شکنجه سخت ساواکی ها قرار می گیرد.

راز مقاومت در زندان ساواک


محمد جواد بعد از آزادی از زندان عنوان کرد: «مهمترین فریاد رسی که توانست مرا در آن تنهایی و تاریکی از شکنجه ماموران ساواک حفظ کند و روحیه مقاومت را در من تشدید کند، قرآن بود».

قرآن و نهج البلاغه در زندان

بعد از آزادی از زندان انفرادی و ورود به بند عمومی زندان قصر، جواد جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه را به راه انداخت. او علاقه عجیبی به تفسیر قرآن و نهج البلاغه داشت و همین علاقه او را با مفاهیم قرآن و نهج البلاغه مانوس کرده بود. در علوم دینی مطالعات زیادی هم داشت.

اول مهر59 به عنوان وزیر نفت کابینه شهید رجایی به مجلس معرفی می شود. بعد از گذشت 40 روز از وزارتش ، برای بار سوم جهت انجام ماموریت عازم جنوب می شود.

وزیر حزب اللهی و احساس مسئولیت

به ایشان می گویند: وضعیت خطرناک است. ایشان جواب می دهند: من باید به آبادان بروم و از وضعیت کارکنان صنعت نفت و پالایشگاه اطلاع یابم، من نمی توانم در دفتر کارم بشینم و آنها زیر بمباران شدید دشمن باشند».و از اهواز راهی آبادان می شود. در 5 کیلومتری آبادان به کمین دشمن می خورند و اسیر می شوند به همراهانشان توصیه می کنند صبور و مقاوم باشید و از  چیزی نهراسید.

تبسم عشق و نماد غیرت

عراقی ها 100 اسیرنظامی را در گودال جمع می کنند و قصد تیرباران آنها را دارند مهندس تندگویان برای حفظ جان آنها جلو می رود و می گوید من وزیر نفت ایران هستم، عراقی ها چون فکر می کنند در بین اسرار ممکن است افراد مهم دیگری باشند از اعدام آنها صرف نظر می کنند اما تندگویان را از بین اسرا جدا می کنند و می برند و شکنجه شروع می شود.

ترنم عشق وزیر شکنجه

سید آزادگان مرحوم ابوترابی از ابتدای اسارتشان می گویند :« در زندان وزارت دفاع عراق در سلول انفرادی بودم یکروز صبح صداهای بلندی شنیدم، صدای تلاوت قرآن بود که یکی از زندانیان با صدای بلند آنرا تلاوت می کرد» برای من عجیب بود. در هنگام شب باز صدا را  می شنیدم؛ولی نمی دانستم صدا متعلق به چه کسی است و ماجرا چیست؟

یک روز که مرا برای بازجویی می بردند از سلول مجاور سوال کردم:«این صدای قرآن چیست که هر روز صبح و شب می شنوم؟»گفت:« این صدای تندگویان وزیر نفت است؛ وقتی شکنجه به اوج خود می رسد به آیات قرآن پناه می برد و به ائمه (ع) توسل می جوید و از آنها نیرو و روحیه می گیرد».

سید آزادگان می فرمودند:« آنطور که من خبر دارم تمام این سالها برای تندگویان به این بوده، صبحا و شبها، پیاپی ایشان را شکنجه می کردند و تا بیهوش نمی شد دست از او بر نمی داشتند».

عشق به امام و مکتب

علت شکنجه های شدید چه بوده است؟ حجة لاسلام و المسلمین مرحوم ابوترابی می گویند:« از ایشان یک تقاضا داشتند و آن اینکه تندگویان حاضر شود مقابل دوربین بیاید و بر علیه امام خمینی (ع) و نظام مقدس جمهوری اسلامی مطالبی بگوید. بعد به هر کشوری که بخواهد او را می فرستند. ولی سید جواد کسی بود که این طوفانها او را جابه جا نمی کرد. آن طوری که من خبر دارم دوبار وضعیت جسمانی شهید تندگویان به حدی رسید که به اغمای کامی فرو رفت. او را به انگلستان اعزام کردند و بعد از معالجه و بهبودی دوباره او را به عراق باز گرداندند تا باز هم شکنجه کنند».

اسوه مقاومت به اعتراف شکنجه گر

در دیداری که خانواده شهید تندگویان در ترکیه سال 64 با رئیس اکیپ بازجویی داشتند.وی که محافظ شخصی صدام نیز بوده، می گوید:

« او ( تندگویان) یک تکه سنگ استف سنگ به تمام معنی. همیشه مشغول ورد خواند است. آیه های  قرآن را مرتبا زمزمه می کند.

هیچ وعده و وعید و شکنجه های گوناگون در او اثر ندارد. قبل از آمدن به مرخصی، رییس اکیپ بازجویی از ایشان بودم. خواب را از چشم ما ربوده ؛ ولی حرف نزد.

ما می خواهیم او مانند شیخ (علی تهرانی) از رادیو و تلویزیون صحبت کند و هر آنچه که شیخ می گوید تایید و تکرار کند؛ اما او مقاومت می کند. شکنجه می کنیم، از سقف آویزانش می کنیم، کابل می زنیم؛ تا حال استخوان چند جای بدنش شکسته ؛ ولی سکوت او همه ما را دیوانه کرده است. گاهی در لحظه ای که زیر شکنجه می خواهد بیهوش شود با اشاره او ( از دستگاه) پایینش می آوریم. می گوییم: حاضری؟ با سر اشاره مثبت میکند.وقتی غذا می خورد و آب می نوشد و جان می گیرد، زیر قولش می زند. به جای حرف زدن در مقابل دستگاه های ضبط صدا، با انگشت به ما اشاره می کند که کور خواندید. وقتی من عازم ترکیه بودم ، وضع چندان خوبی نداشت. چند جای زخم بدنش به شدت عفونت کرده بود. انگار این بدن مال او نیست، فکر نمی کنم تا به حال در قید حیاب باشد. به هر حال ما ( اکیپ بازجویی و شکنجه) با کسی شوخی نداریم؛یا باید حرف بزند یا کشته شود».

مثل موسی بن جعفر(ع) در زندان بغداد

در 14 آذر 1370 هیأتی از ایران برای تعیین وضعیت مهندس تندگویان وارد بغداد شد. هیأت ایرانی مدعی بود تندگویان زنده است؛ ولی عراقی ها در همان آغاز مذاکرات گفتند: حاضرند جنازه وی را تحویل دهند. دکتر توفیقی رییس پزشکی قانونی که همراه پدر شهید و این هیأت به بغداد رفته بودند. می گوید: ما را به قبرستانی متروکه بردند قبری را نبش کردند و جنازه ای را نشان دادند بعد از تطبیق با مشخصات شهید معلوم شد این جسد متعلق به تندگویان نمی باشد.

بعد از اعتراض و عدم پذیرش ما قبر دیگری را نبش کردند که خاک قبر تازه بود و تعلق جنازه به شهید محرز بود. بدن را مومیایی کرده بودند( به روشیمیایی)چندین جای شکستگی در اعضای بدن دنده ها و صورت و دندانها و گردن معلوم بود.

جسد به نظر تازه می آمد. با معاینه جسد و مدارک پزشکی به این نتیجه رسیدیم که شهید تندگویان را با سیم تلفن صحرایی به قتل رسانده اند و مامور قتل ایشان آنچنان خشونتی به خرج داده که با قساوت تمام سیم را به گردن او انداخته و به سختی کشیده ، به حدی که بر اثر فشار بالا دو سه دنده  از کمر دکتر شکسته شده، یعنی مامور قتل با عصبانیت تمام و با بیرحمی شدید، دکتر را به قتل رسانده بود. دکتر توفیقی (زواره ای) گفتند: نمی دنم چرا اینقدر از این شهید عصبانی بودند!؟ محمد جواد تندگویان که کاملا در اختیار آنها بوده!www.ravayatgar.org   



کلمات کلیدی :

:: برچسب‌ها:

نویسنده : آدینه
تاریخ : 91/8/14:: 4:2 عصر