مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورىتان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزهتر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى
محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورىاش از پى در آید .
و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ،
اندوهها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشهاى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران .
و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مىنگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مىخورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مىشنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]