لام بر مردی که خانهاش، پیامبرانهها را در خود جای داد و از آن شگرف، حراست کرد؛ مردی از نوادگان زمزم که یتیمنوازترین دستهای آفرینش را داشت؛ دستهایی که در عمیقترین رنجها ماندند و معصومانه، تقیّهای مصلحتی را پیشه کردند؛ دستهایی که رسالتشان با رسالت دستهای دیگر، تفاوتی عظیم داشت. خدا او را برای روزهای مبادا آفریده بود تا کسی باشد که برای دردانه آمنه و عبدالله، خطبه ازدواج بخواند و بعدها، او را در ازدحام ناخوشایند تحریمها، به ابلاغ رسالتش تشویق کند. تا کسی باشد که در مقابل دسیسههای شوم، حصار بکشد و تقدسهای ترد را زیر پر و بال بگیرد. افسوس که دیگر نبود! افسوس که هیچ یک از خدمتهای ابوطالب، به شعب نرسید! چرا که شعب، فصلی دیگر دارد و عمران از قهرمانان آن است. گفتهاند، وقتی بتها و تندیسها تحقیر شدند، وقتی فحشا نکوهش شد، هنگامی که تودههای خرافهپرست، خوار شدند، آن زمان که زمین پس از نالههای دلخراش دخترکان رو به مرگ، نفس تازه کرد، قریش سوگندنامهای نوشت که مفادش، محاصره همه جانبه سردمداران وحی بود و آن را در کعبه آویخت؛ با ممنوعیتی که مردم مکه را از هر گونه ارتباط با پیروان توحید باز میداشت و عمران، ابوطالب روزهای سخت، بزرگ قبیله بنیهاشم، فرجام این دسیسه را میدانست؛ میدانست که قریش، هر مسلمانی را بیابد به او تنگ خواهد گرفت؛ پس همه را گرد هم آورد و به شعب فرستاد و آن را حفاظت کرد؛ آن سان که سالی چند، در گرسنگی و فقر و شکستهبالی، بر درهنشینان گذشت و خداوند آنها را با معجزه موریانه رهانید. اما ابوطالب عمران روزهای مصیبتبار را برای سفری دیگر فرا خواند و او با ایمانی همردیف با عقیده اصحاب کهف و مؤمن آلفرعون، قدم در راه نهاد و پیامبر را در سوگی شگرف جا گذاشت.